دیانادیانا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

دیانا نازی

معنی اسم دیانا.

1- دیانا در کتاب مقدس اوستای زرتشت به معنی وجدان بیدار و نهایت اخلاق انسانی نامیده شده است.(اصالت ایرانی) 2- دیانا در لغت نامه دهخدا ديانا . در دين رومي الهه ماه و جنگلها و حيوانات و زنان است بهنگام وضع حمل . ديانا مطابق اساطيريوناني آرتميس بود و در معبدش در رم بعنوان الهه باکره مورد احترام بود و ایزد بانوی شکار و ماه در نزد يونانيان و در ايران قديم ديانا را با آناهيتا مطابقت ميداده اند.  3- دیانا در فرهنگ اوستایی به معنی نیکی بخش و نیکویی دهنده معنی شده است(پاک و منزه) 4- دیانا در زمین به نام الهه (ایزد بانوی شکار )و در آسمان فاید(سلن ) به نام خدای ماه می باشد.       ...
15 ارديبهشت 1392

مهمونی.

دیشب سه تایی تهران،خونه عمه رضوان یا به قول دیانا رضان خوابیدیم.( دیانا خیلی عمه هاش رو دوس داره و این رو مدیون حوصله و مهربونی عمه جون ها هستیم) امروز ناهار هم خونه عموی من مهمون بودیم. همون جا بود که دیانا باپرنیان کوچولو نوه ی عموم آشنا شد. پرنیان خیلی دخترمهربونی بود و با تموم داد وبیداد دیانا برای بازی کردن با اسباب بازیهاش کنارمیومد. البته پرنیان سه سالشه ولی خدایی خیلی از بزرگواری هاش به وجد اومدم. امروز دیانا همراه با پرنیان تجربه ماسه بازی داشتن که دیانا خیلی لذت برد. اینم چند تا عکس از  مهمونی امروزش:           ...
15 ارديبهشت 1392

دختر منحصر به فرد ما.

می دونم که از نظر هر پدر و مادری، فرزندشون بی نظیره و ما هم از این قاعده مستثنی نیستیم. دونه دونه جملات و کلماتی که دیانا کوچولو به کار می بره ما رو به ذوق میندازه و کلی لذت می بریم. یکی از این زمان ها امشب بود ( در 23 ماهگی) که دیانا دو تا جمله به کار برد که من و بابا مرتضی خیلی کیف کردیم. اولیشو توی بغل بابا مرتضی بود و بابایی در حال سر به سر گذاشتن دیانا،که یه دفعه رو کرد به باباش و گفت:  بابا ببین چی کار میکنی... عزیییییییییییییییزممممم. و بعدی: از وقتی دیانا رو از شیر گرفتم، عادت کرده موقع خوابیدن، یه چیزی دست بگیره و بخوابه. حالا اون چیز شامل عروسک هاش، توپ، ساعت، نخ دندون!!!! و بعضی چی...
15 ارديبهشت 1392

دیانا با مامان قهره :(

این موضوع که بابا مرتضی رو بیشتر از من دوس داری برام چیز عجیبی نیس، چون همیشه با حوصله و با محبت با شما رفتار میکنه و از همون کوچیکیت، راه حل برای آروم کردنت داشته و از بس عاشقته، همیشه برات وقت میذاره. نه که من عاشقت نباشم مامانی نه، ولی من مثه بابائی صبور نیستم و زود خسته و کلافه میشم. این ها همه بماند، از وقتی از شیر گرفتمت خیلی باهام بد شدی. همش صبح ها با التماس نگام می کنی و گاهی هم به زبون میاری که شیر می خوای...  جدیداً تا میام کاری برات انجام بدم با ناراحتی می گی:   تو بُ یُ. (برو) و اصلاً دوس نداری بیام پیشت. این در همۀ مواقع نیست ولی در موارد زیادی اتفاق میفته . دیگه بسته مامانی...   :( ...
15 ارديبهشت 1392

سفر به اصفهان.

جای همگی خالی من و مامانم و همسرم و دیانا نازی یه سفر دو روزه به اصفهان داشتیم ( 4 الی 6 فروردین ). سفر خوبی بود مخصوصاً از نظر آب و هوا که آفتابی و خوب بود. یکی از موفقیت های مهم سفر اخیر این بود که نانا توانست اسم باباشو خیلی شبیه به مرتضی تلفظ کنه و دائم در حال صدا زدن باباش بود: بُرتضی- مُتضی!   طوری که خیلی از مردم می خندیدن و میگفتن این دنبال کیه هی میگه مرتضی!! محبوب ترین قسمت سفر برای دیانا، دیدن باغ پرندگان بود که پر بود از جوجو و اُدَک!!  البته دیانا به همشون میگفت جوجه و اردک! و بعدش هم باغ گلها، اونم نه به خاطر گل ها، به خاطر این که به درخواست من، بابا مرتضی یکی از این حباب سازها خریده بود و من هی فو...
15 ارديبهشت 1392

دوم فروردین92

سلام.سال نو مبارک. دیانا کوچولو، امروز سوار دوچرخه اش بود و بابایی داشت حرکتش می داد. دیانا خیلی کیف می کرد و یکدفعه با ذوق رو به من کرد و گفت:  مامان نی گا کن. دوچخه سوای شدم. مامان نی گا کن! وای خیلی جالب بود استفاده از اینهمه کلمه اونم کاملا درست و به جا. البته دیگه تکرار نکردا. اگه باباش نمی شنید واقعا فکر می کردم خیالاته. عزیز دل مامانی دختر نازم. بوس. اینم دوتا از عکس های مهمونی دیروز دیانا: ...
15 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دیانا نازی می باشد